دفتري بود كه گاهي من و تو


مي نوشتيم در آن


از غم و شادي و روياهامان


از گلايه هايي كه ز دنيا داشتيم


من نوشتم از تو:


كه اگر با تو قرارم باشد


تا ابد خواب به چشم من بي خواب نخواهد آمد


كه اگر دل به دلم بسپاري


و اگر همسفر من گردي


من تو را خواهم برد تا فراسوي خيال


تا بدانجا كه تو باشي و من و عشق و خدا!!!


تو نوشتي از من:


من كه تنها بودم با تو شاعر گشتم


با تو گريه كردم


با تو خنديدم و رفتم تا عشق


نازنيم اي يار


من نوشتم هر بار


با تو خوشبخترين انسانم…


ولي افسوس


مدتي هست كه ديگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!

 

1nxauoxsyyh83y6qy40s.jpg